• وبلاگ : عشق و عاشقي
  • يادداشت : داستان عشقي غم انگيز
  • نظرات : 17 خصوصي ، 198 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + نازي 


    واي اينجا چه خبره ؟

    چت روم است آيا ؟

    + درياناز 

    برو بابا من بادخترهاي جف زياد نميحرفم ميخواي به احترام اين روز قسم بخورم که من ملينا اينا رو نميشناسم ميخواي به احترام اين روز قسم بخورم؟
    + اني 
    هر کاري ميخواي بکن من همه چيرو به الي گفتم ملينا واقعا حالا شناختمت دوست نامرد تو بهد پسرا حساسي من با پسر دوستا نيستم تو رو سرکار گذاشتم من عاشق پسرخالمم فقط 4 سالشه
    + درياناز 

    يخواي باور کن ميخواي نکن من درياناز از تهران هستم خودشم تو تهران خ گيشا ميشينيم پس حالا تو چي ميگي ملينا من چه بدونم اون کيه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    + اني 

    شايد امروز بهش بزنگم خبري ازش بگيرم هفته ي پيش ميگفت درس دارم واسه همين نميام
    + eli 

    اصلا معلوم نبود حرف حسابش چيه، مي خواستم ازش بخوام يه وقتي بياد حرفامونو بزنيم كه ببينم كيه كه الان ديگه نيست.
    + eli 

    هيچي قرار نيست تو كاري بكني اونروز بهت گفتم بيا نيگا كن كه تو نيومدي ، راستي از ملينا خبر نداري ؟ نيست؟
    + اني 
    اونروز اومدم ديدم يکي بنام علي بهت گير داده ميگفت من با الي دوستم حرف حسابش چيه
    + eli 


    يه عصر سرد و پاييزي و دلگير

    كه همه جا سفيده غرق برفه

    فقط چهار تا نقطه چين .... مي ذارم

    چون اسم ناز عشقم چهار تا حرفه

    + eli 

    + eli 

    + باران 
    منم همينو ميگم خيلي پسر بي فرهنگيه سمانه خانوم
    + سمانه 
    اقا ميلاد تو اينجا که کسي نميخواد باهاتو دوست شه چرا الکي مياي
    + سمانه 
    خواهش ميکنم بعضي وقتا اينجور اشتباهي ميشه
    + باران 
    واي ببخشيد اشتباهي اسم شما رو نوشتم سمانه خانوم
     <      1   2   3   4   5    >>    >