انسى نوشآبادى
وجود مهر و محبت و تداوم آن بین
همسران، ضامن سعادت ایشان است، نیز
باعث ایجاد خانوادهاى سالم و پرورش نسلى
پاک در فضایى گرم و آرام، در نتیجه ایجاد
جامعهاى سالم و شاداب مىشود، بنابراین
شایسته است در باره این امر مهم تحقیقات
ارزشمند و مطالعات فراوانى صورت بگیرد و
نتایج آن در اختیار عموم، به ویژه بانوان
ارجمند ـ که سرشار از عواطف پاک انسانى
هستند و براى انجام این مهم، آمادهتر از
مردانند ـ قرار بگیرد تا هر چه بیشتر و با
اشتیاقى فراوان و بینشى گستردهتر بر این
مسئله همت گمارند.
محبت که اساس آسودگى و آرامش است
همچون کشتى نجاتى است که بر امواج
خشمگینِ مشکلات زندگى در حرکت است.
کشتىاى که یک زن مهربان و هنرمند
ناخداى آن مىباشد زیرا تسکین و
آرامشبخشى به زندگى، رسالتى است که بر
دوش زنان نهاده شده است.
«فأن تعلم أنّ اللّه جعلها لکَ سکنا و أنسا
فتعلَمَ أنّ ذلک نعمة من اللّهَ؛(1)
خداوند متعال زن را براى شوهرش مایه
آسودگى و آرامش قرار داده، او نعمت بزرگ
الهى است.»
دست حکیم پروردگار همخوان با رسالتى
که بر دوش زنان قرار داده، استعداد مهرورزى،
محبوبیت و مطلوبیت را نیز در فطرت و
غریزه ایشان نهاده است. به قول استاد شهید
مطهرى(ره):
«طبیعت، مرد را مظهرطلب و عشق و
تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب
بودن و معشوق بودن ... غریزه مرد، طلب و
نیاز است و غریزه زن جلوه و ناز.»(2)
روشن است اگر زنان در مسیر طبیعى
فطرت خویش و در پرتو آشنایى با معارف
دینى و آموزههاى روانشناسى ـ که روشنگر
راه زندگى خانوادگى است ـ بتوانند به وظایف
خویش عمل کنند و به جاى آنکه وزیر اقتصاد
یا مأمور نظافت باشند، نماد رحمت و مهربانى
باشند، بسیارى از مشکلات و موانع را در
مسیر زندگى عاشقانه از سر راه برداشتهاند.
«بدون تردید غالب کشاکشهاى
خانوادگى، سردىها، بىاعتنایىها،
بىرغبتىها، خانهگریزىها، ستیزها،
جدایىها و طلاقهاى بین زن و شوهرها به
دلیل فقدان آرامش روانى در کانون خانواده و
عدم تأمین نیازهاى عاطفى و روانى به وجود
مىآید.»(3)
اما براى چاره این گونه مشکلات فقط
شناخت ریشه مشکلات و پى بردن به
ضرورت و اهمیت محبت کافى نیست بلکه
زنان باید شیوههاى به کارگیرى عواطف
سرشار خود را بیاموزند. در این مبحث به بیان
دو شیوه مهم نمایاندن محبت مىپردازیم:
* * *
هر کسى مىتواند با دو زبان سخن
بگوید؛ با زبان عاطفه و احساس، یا با زبان
عقل و منطق. اکنون صحبت از زبان عاطفى
است. زبان عاطفى (مثبت یا منفى) به خاطر
ارتباط مستقیمى که با قلب و جان شنونده
دارد تأثیر بسیارى در ایجاد یا سلب محبت
مىگذارد. چون بحث در ایجاد و افزایش و
حفظ محبت است، به ذکر دو کاربرد مهم زبان
عاطفى (مثبت) در ایجاد و ازدیاد عشق و
محبت مىپردازیم.
1. ابراز عشق با صراحت و صداقت
(جملات عاشقانه) که لحظههاى یکنواخت
زندگى را شیرین و لبریز از لذت و هیجان
مىکند. به قول «مترلینگ»:
«زندگى وقتى لذتبخش است که در آن
لذات کوچک و عشقهاى کوچک وجود داشته
باشد و همین چیزهاى کوچک است که ما را به
زندگى پاىبند مىکند.»(4)
واژههاى عاشقانه و دلنشین به طور
شگفتانگیزى مىتواند آفریننده لذتهاى
کوچک باشد. ابراز محبت با صراحت و در
عین صداقت و راستى در حالى که آمیخته با
هیجانات روحى است، محبت را تا مرز عشق
مىرساند که شیرینى و حلاوت لذت آن را
باید در عمق دلها جستجو کرد ولى پنهان
کردن عشق، محبت را خفه مىکند و
مىمیراند.
هیچ گاه نباید غرور و یا کمرویى مانع ابراز
عشق و علاقه شود، یا در طول زمان
مشکلات زندگى و گاه مشاجرات و درگیرىها
باعث شود ابراز عشق و علاقه ترک شود بلکه
باید همواره و در همه حالات زندگى طورى
رفتار کنیم که فضاى عاطفى از بین نرود و
جایى براى گفتن جملات عاشقانه و البته
صادقانه بماند؛ چرا که برخى زنان مىپندارند
مردها به خاطر روحیه خاص مردانهشان
اهمیتى به این حرفها نمىدهند و نیازى به
شنیدن عبارات محبتآمیز و دلنشین ندارند
در حالى که تجربه و تحقیقات روانشناسى،
نادرستى این مطلب را اثبات کرده است، چنان
که برخى معتقدند: «در مردان هر چقدر هم که
به ظاهر والامقام و قوى باشند، باز هم
لایههایى از دوران کودکى باقى مىماند که
آنها را نیازمند دلدارى مىکند.»(5) استفاده از
این گونه جملات کار سادهاى نیست بلکه
هنرى است که مهارت خاص مىطلبد. اگر
روح صداقت نداشته باشند و در لحظات
خاص زندگى و حالات ویژهاى ـ که تشخیص
آن به عهده خودتان است ـ گفته نشوند،
دلربایى خود را از دست مىدهند و حالت
کلیشهاى و خستهکنندهاى پیدا مىکنند. امام
صادق(ع) مىفرماید:
«... لا غنى بالزّوجة فیما بینها و بین
زوجها الموافق لها عن ثلاث خصال و هُنّ ... و
اظهار العشق له بالخلابة؛
... زن در روابط بین خود و شوهرِ
همدلش، از سه خصلت بىنیاز نمىباشد که
یکى ...، اظهار عشق با دلربایى است.»(6)
از آنجا که همه انسانها دوست دارند
مورد توجه، تعریف و تحسین قرار گیرند،
خیلى زود مىتوانیم از این راه، در دلهاى
دیگران جا باز کنیم. معمولاً افراد براى به
خاطر سپردن اشخاص با اسم و مشخصات،
حافظه خوبى ندارند ولى اگر از شخصى
تعریفى در باره خود شنیده باشند حتما آن فرد
در خاطرشان خواهد ماند. بنابراین اگر تعریف
و تحسین صادقانه باشد و همراه توقع و
چشمداشتى نباشد، مىتواند باعث محبت و
دوستى شود، به ویژه اگر تعریف، تأثیرگذار و
بااهمیت باشد؛ مثلاً مردها به خاطر اهمیت
زیادى که براى خلقیات و ویژگىهاى مردانه
مثل شجاعت، دلیرى، مهارتهاى شغلى و ...
قائلند تعریف و تحسین آنها در این موارد
خیلى ارزشمند مىباشد. یک خانم روانشناس
که شیوههاى صحیح همسردارى را به
شاگردانش مىآموزد در این زمینه مىنویسد:
«روزى در کلاس درس به خانمها
پیشنهاد کردم که امشب سعى کنید از اندام
شوهرتان تعریف و تمجید کنید. یکى از
خانمها که تصمیم گرفته بود تکالیفش را به
طور دقیقى انجام دهد، آن شب در کنار
همسرش روى مبل نشست و در همان حال
بازوى شوهرش را نوازش مىکرد. بعد از
مدتى بازوى او را فشار داد، مرد ناگهان
عضلات دستش را سفت کرد. [زن که مترصد
فرصتى بود گفت]: «اوه، من تا حالا
نمىدانستم عضلاتت این قدر قوى است.»
مرد روزنامه را به کنارى گذاشت و گفت:
«دیگر چى.» او واقعا در انتظار تحسین بود و
مىخواست جملات بیشترى بشنود ... بعد از
گذشت دو شب وقتى آن مرد هنگام شام دیر
به منزل آمد همسرش فهمید که او در آن وقت
در گاراژ بوده و با وزنهها تمرین مىکرده تا
عضلاتش قوىتر شود و بیشتر مورد تعریف
واقع شود.»(7)
البته در این مورد (تعریف و تحسین از
دیگران)، صداقت و واقعبینى شرط اساسى
است یعنى نباید بىدلیل و در هر زمینهاى
تعریف کنیم. باید باور کنیم که واژهها نیرو و
انرژى دارند و چون انرژى مىآفرینند باید
صادقانه و واقعبینانه به کار گرفته شوند.
نمایش عملى محبت ـ که بیشترین
تجلى آن در احسان و فداکارى است ـ شامل
هر نوع نیکى و خوبى که نشان از اخلاص و
عشق درونى داشته باشد، مىشود. ابراز عملى
پشتوانه ابراز زبانى است اما نمایاندن محبت،
بدون پشتوانه عملى، فریبى بیش نیست.
عشق و محبت هر گاه با عمل همراه شود
تأثیرگذار خواهد بود حتى ناسپاسترین
انسانها در مقابل احسان دیگران واکنش
نشان مىدهند. امام على(ع) مىفرماید:
«الانسان عبید الاحسان؛(8)
انسان بنده کسى است که به او احسان
مىکند.»
توجه کردن به علاقهمندىهاى همسر
اعم از غذاى مورد علاقه او، رنگ لباس و ...
رعایت حال او در مواقع استرسهاى روحى و
روانى، بیمارى، مشکلات شغلى، چشمپوشى
از کمبودها و کاستىهاى مادى که مربوط به
اوست، به پیشواز وى به هنگام ورود به منزل
رفتن، گرامیداشت خانواده و دوستان وى،
احترام به او بخصوص در حضور دیگران، ...
نمونههایى از ابراز عملى محبت هستند.
بدون شک روابط خاص در ایجاد عشق و
محبت تأثیر مستقیم و بسزایى دارد که به
علت روشنى، نیازى به اثبات ندارد. چنان که
بسیارى از اختلافات جزئى، پیش پا افتاده و
روزمره بین زن و شوهرها که گاه منشأ
اختلافات بزرگ و حتى طلاق مىشود، ریشه
در همین روابط غریزى دارند که به
صورتهاى مختلفى بروز و ظهور مىکنند.
عدم رضایت غریزى در روابط زناشویى،
مهربانترین مردها را سختگیر و بدخلق
مىکند و بر عکس، مردى که از روابط
زناشویى با همسرش رضایت کامل داشته
باشد، چشمش را به روى بسیارى از خطاهاى
همسرش مىبندد (البته این مطلب در مورد
زنان هم صادق است). بنابراین باید مراقب
بود مانعى در روابط زناشویى به وجود نیاید و
یا به قول خانم مورگان صخرههایى در بستر
خواب نباشد.
البته هرگز نباید عشق و محبت بین
زوجین در روابط جنسى خلاصه شود. یک زن
علاوه بر نقش همسرى باید یک دوست
خوب، غمخوار، همصحبت و همفکر، مشاور
و بالاخره شریک خوبى براى شوهرش باشد
و هرگز تنها به عشقى که حاصل لذت غریزى
است اعتماد نکند. او باید همسرش را عاشق
اخلاق و رفتار خود کند و یقین داشته باشد
پایههاى یک عمر زندگى باید بر محبتى
عمیقتر بنا نهاده شود. برخى مىنویسند:
«عشق جنسى صرف و به تعبیر عرفاى
شامخ، عشق مجازى که مبدأ آن به قول «ویل
دورانت» ترشح غدد جنسى و پایان آن
ارضاى زودگذر است، هرگز نمىتواند مایه
استوارى و پایدارى روابط انسانى به ویژه در
امر زناشویى باشد.»(9)
عدم اشتیاق و بىحوصلگى، از آفتهاى
مهم زندگى زناشویى است که گاهى باعث
مىشود زنان فقط براى رفع تکلیف و صرفا
پاسخ به نیاز غریزى همسر، تن به این گونه
امور بدهند. اگر این حالت ادامه پیدا کند در
طرف مقابل هم نفوذ مىکند و در میزان
محبت دو طرف نسبت به همدیگر تأثیرگذار
خواهد بود. همواره باید توجه کرد که جاى امر
زناشویى و مقدمات آن در زندگى حفظ شود و
فشار مشکلات و گاه دلزدگىها،
بىحوصلگىها و افسردگىهاى ناشى از حالت
یکنواخت زندگى باعث کمرنگ شدن کشش
غریزى نشود، بلکه هر از گاهى با ایجاد تنوع
در نوع لباس پوشیدن، آرایش چهره و ظاهر،
پیش کشیدن خاطرات خوش و حرفهاى
محبتآمیز دیگر و ... مىتوان تا اندازهاى
شادابى و طراوت را به محیط استراحت
بازگرداند. به خاطر اهمیت زیاد این مسائل در
حفظ آرامش و سلامت و محبت خانواده، در
شرع مقدس اسلام سفارشهاى زیادى آمده
است از جمله حضرت رسول اکرم(ص)
مىفرماید:
«علیها أن تطیّب بأطیب طیبها و تلبس
أحسن ثیابها و تزیّن بأحسن زینتها و تعرض
نفسها علیه غدوة و عشیّة؛
بر عهده زن است که خود را به بهترین
عطرى که در اختیار دارد خوشبو سازد،
زیباترین لباس خود را بپوشد، به بهترین وجه
خود را بیاراید و هر صبح و شام خود را بر
شوهر عرضه کند.»(10)
نباید روابط زناشویى را فقط به عنوان
یک تفریح و سرگرمى تلقى کرد که در صورت
بروز هر پیشآمدى قبل از هر چیز، این روابط
متأثر شود. در بررسىهاى روانشناسى و
پزشکى بسیارى از بیمارىهاى روحى و
جسمى به نبود روابط سالم غریزى و مسائل
مربوط به آن نسبت داده شده است. توجه به
روایت زیر در این باره آموزنده است. امام
على(ع) فرمود:
«إذا کان بأحدکم أوجاع فى جسده و قد
غلبته الحرارة، فعلیه بالفراش، قیل للباقر
(علیهالسلام): یابنرسول اللّه ما معنى
الفراش؟ قال: غشیان النساء فانّه یسکنه و
یطفئه؛
هر گاه یکى از شما احساس ناراحتى
جسمى نمود و حرارتش بالا رفت، باید به
بسترش پناه ببرد. از امام باقر(ع) سؤال شد
منظور از بستر چیست؟ فرمود: منظور، رفتن
سراغ همسر است، که سبب آسودگى و
آرامش مىشود.»(11)
هرگز نباید نیاز جنسى همسر را یک برگ
برنده در دست خود دانست. بزرگترین
دشمن عشق، داد و ستد و تجارت در امر
زناشویى است. اگر این رفتار در زندگى دو زوج
پیش بیاید به یقین آنچه که مرد را به دنبال
زن مىکشاند، نیازش است نه عشقش. در این
صورت ممکن است براى بعضى مردها فرقى
نداشته باشد کسى که نیازش را برآورده
مىکند همسرش باشد یا دیگرى!
برخى تفاوتهاى جنسیتى بین زن و مرد
باعث شده فشار غریزى بر مرد بیش از زن
باشد و او حریصتر و نیازمندتر از زن در این
مسائل گردد. خدا به زنان قدرت خوددارى و
خویشتندارى بیشترى بخشیده که حاصل
حیاى زنانه است. استاد شهید مطهرى(ره)
مىنویسد:
«مرد بنده شهوت خویش است و زن در
بند محبت مرد. زن بیش از مرد قادر است بر
شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدایى
و تهاجمى است و شهوت زن انفعالى و
تحریکى.»(12)
شاید در سالهاى اولیه زندگى مشترک
این تفاوت چندان نمایان نشود اما بیشتر زنان
پس از گذر سالها، بىمیلى کمترى به روابط
زناشویى از خود بروز مىدهند. در حالى که
بعضى مردها در میانسالى حریصتر هم
مىشوند به طورى که گفتهاند چهل سالگى
براى مرد، جوانى دوم است! بنابراین منطقى
است اسلام در مورد اطاعت زنان در امر
تمکین، فراوان سفارش کند از جمله
پیامبر(ص) فرمود:
إذا دعَا الرَّجلُ زوجَتَهُ لحاجتِهِ فلتأتِهِ و إنْ
کانتْ على التنور؛(13)
وقتى مرد همسرش را به نیاز خویش فرا
خواند، اجابت کند اگر چه در کنار تنور باشد.»
نیز: «لا تُطَوّلنّ صلَوتکنَّ لِتَمْنَعْنَ
أزواجکنّ؛(14) نمازهایتان را طولانى نکنید تا
مانع خواست شوهرانتان باشید.»
«شرّ الزّوجات مَن لا توانى؛(15) بدترین
زنان کسى است که بدتمکین باشد.»
البته این اطاعت و تسلیم از نوع اطاعت
سرباز از مافوقش نیست که باید بدون هیچ
اراده و اختیارى، اطاعت امر کند بلکه به معنى
دریغ نکردن و نیازردن شوهر است.
روشن است مردان هم از همسر خود
رفتارى همچون «محبوبه عشوهگر» طلب
مىکنند که مانند آهویى رمیده و گاهى
سرکش، شیر در حال شکار را مجذوب اندام
خویش مىکند و به دنبال خود مىکشاند.
اطاعت در زندگى زناشویى، از هنرهاى ظریف
زنانه است که باید همراه با سرکشى ملایم و
حتى گاهى جسورانه باشد که البته نهایتش
تسلیم و پذیرش است.
مسئله مهم دیگرى که در زندگى زوجین
باید نگاه شود، پذیرش تفاوتها و نگرش
درست به آنهاست. اگر زن و شوهر پى به
وجود تفاوتهاى طبیعى و فطرى یکدیگر
ببرند و از نقش آنها در تشدید محبت و
تشکیل زندگى بهتر آگاه شوند، حتما به
شناخت تفاوتها و استفاده درست از آنها
بهاى بیشترى خواهند داد. شایسته است گذرا
به بررسى تفاوتهاى بین زن و مرد بپردازیم.
بین زن و مرد مانند موجودات دیگر،
تفاوتهاى بسیارى وجود دارد. بنا به گفته
زیستشناسان هر سلول بدن مرد با هر سلول
بدن زن تفاوت دارد. حتى برخى فمینیستها
که سعى در پوشاندن و از بین بردن تفاوتها
دارند به وجود آنها معترفند. آنچه مهم است
نوع نگرش و برخورد ما با تفاوتهاست.
نگرش درست ما برخاسته از علم و آگاهى به
وجود آنها و نقش آنها در ایجاد عشق و تکامل
است؛ زیرا تفاوتهاى بین دو جنس مخالف
به گونهاى طراحى شده است که هر یک از
زوجین به وسیله دیگرى به تکامل و تعادل
مىرسد. روانشناسان معتقدند:
«سردى بدن مرد با گرمى بدن زن
متعادل مىشود و تهاجمى بودنش با کیفیت
همسازى همسرش و قاطعیت او با
انتقادپذیرى زن و قدرتش با عشق زن
متوازن مىگردد.»(16)
تفاوتهاست که زندگى را با جنس
مخالف شیرین و جذاب مىکند به طورى که
اگر تفاوتها نبودند کشش و جذابیتى بین دو
طرف به وجود نمىآمد. به اعتقاد جان گرى:
«این تفاوتهاى مکمل که سبب جذب و
کشش به طرف شخص دیگر مىشود،
احساس مرموزى را به نام عشق به وجود
مىآورد.»(17)
حتى گفته شده که هر چه توان و قوّت
این تفاوتهاى فطرى و طبیعى بیشتر باشد،
درجه جذب و کشش افزایش خواهد یافت:
«مردانى که از «مردانگى» بیشترى
برخوردارند از زنانى که زنانگى بیشترى دارند
خوششان مىآید.»(18)
«هنگامى که زنان و مردان خیلى شبیه
یکدیگر شوند آن جاذبه مرموز را از دست
مىدهند. زندگى کردن با شخصى که مثل
خودمان است بسیار خستهکننده است.»(19)
«به راستى اگر زن داراى ویژگىهاى
جسمى و روانى و اخلاقى مردانه بود هرگز هنر
ایجاد شیفتگى براى وصال در مرد را
نمىتوانست داشته باشد و اگر مردها همانند
زنان بودند ممکن نبود عالىترین هنر خود که
صید و شکار و تسخیر قلب زن است را جلوه
دهند.»(20)
شرع مقدس اسلام نیز در این زمینه
فراوان سخن گفته است از جمله حضرت
على(ع) مىفرماید: «... فإنّ المرأة ریحانة
لیستْ بقهرمانة؛(21)
زن گل بهارى است نه تدارکچى و
مسئول دخل و خرج.»
در جاى دیگر سه صفت بد مردان را
بهترین صفات زنان برمىشمرند.(22)
بنابراین وجود تفاوتها موهبت الهى
است که باید حفظ شود و مورد استفاده
بهینه قرار گیرد نه آنکه با تصور نادرست
(ظلم و تبعیض از راه تفاوتها) سعى در
نابودى آنها شود. براى یک مرد زنى که در
مسیر طبیعى فطرت زنانه خویش، طبعى
لطیف و چشمانى آکنده از حیا دارد، با زبانى
شیرین و چهرهاى آراسته توأم با
عشوهگرىهاى زنانه و دلى لبریز از محبت
شوهر، بسیار جذاب و دلفریب است. در مقابل
عشق چنین زنى، مغرورترین مردها هم توان
مقاومت ندارند.
اما تفاوتها در عین حال که باعث ایجاد
جذابیت و کشش انسانها به سوى هم
مىشود، برخوردها و تنشهایى را هم به
وجود مىآورد به طورى که نمىتوان دو زوج
را یافت که هیچ گونه اختلافى با
یکدیگر نداشته باشند ولى نه بدان معنا
که تفاوتها به صورت طبیعى تنشزا
هستند و گریزى از آنها نیست چرا که ایجاد
اختلاف و تنش در اثر نگرش نادرست به
تفاوتها و عدم آگاهى از وجود برخى
فرقهاست. اگر زوجین با آگاهى از تفاوتهاى
یکدیگر سعى در پذیرش آنها کنند، بسیارى از
مشکلات را نخواهند داشت و مىتوان گفت
که شاید بیش از نیمى از خوشبختى را به
دست آوردهاند.
دکتر جان گرى مىگوید:
«باید زن و مرد یاد بگیرند که به
تفاوتهاى یکدیگر احترام گذارند تا با هم
نزدیکتر و صمیمىتر شوند.»(23)
بنابراین شناخت و پذیرش تفاوتها و
برخورد درست با آنها مىتواند بسیارى از
اختلافات و تنشها را از بین ببرد ولى نه به
طور کامل و صد در صد چرا که زندگى با تمام
فراز و فرودهایش در جریان است و بشر
نمىتواند همواره مانند یک ماشین، دقیق و
درست عمل کند. به هر حال اختلاف نظرها
وجود دارد. گاهى خواستههاى دو نفر در مقابل
هم قرار مىگیرند، یا منافع یکى با دیگرى
تداخل مىکند و گاهى مصلحت برخى براى
دیگرى زیانبار است و ... خلاصه زندگى آکنده
از حوادث است، بنابراین نمىتوان گفت اصلاً
نباید اختلاف پیش بیاید بلکه باید راه حل
اختلافات را پیدا کرد که جز درک و
تفاهم نیست.
تفاهم به معنى اختلاف نداشتن و توافق
کامل با طرف مقابل نیست بلکه تفاهم یعنى
فهمیدن و فهماندن. از آنجا که سوء تفاهم به
معنى فهم مطلبى بر خلاف واقعیت است
پس تفاهم یعنى فهم درست واقعیتها.
تفاهم بین زوجین یعنى:
* * *
وقتى مىتوانیم شخصیت افراد را همان
طور که هست بشناسیم که آن شخصیت
را در مجموعه شرایط محیط زندگى،
فرهنگ خانوادگى، وضع شغلى، تفاوتهاى
فردى و جنسیتى و ویژگىهاى مهم دیگر
نگاه کنیم.
بسیارى از توقعات بىجا، سوء تفاهمها،
قضاوتهاى منفى، نگرانىهاى بىمورد،
مقایسههاى غلط و مشکلات دیگرى که
باعث کدورت و مشاجره مىشود و فضاى
عاطفى خانه را آلوده مىکند، برخاسته از
شناخت نادرست زن و شوهر از یکدیگر است.
کمترین فایده شناخت درست براى زنان
این است که در فضایى سالمتر و آرامتر و به
دور از ترس و اضطراب مىتوانند در باره
رفتارهاى خود و همسرشان بیندیشند، نیز به
جاى اینکه با حالتى عصبى و البته بىنتیجه
برخورد کنند، در فضایى دوستانه به مذاکره
بپردازند.
مردان وقتى ببینند توسط همسرشان
درست شناخته شدهاند آرامش بیشترى دارند
و بهتر مىتوانند با همسرشان ارتباط برقرار
کنند؛ بر عکس وقتى مردى احساس کند که
همسرش در باره او اشتباه مىکند، در مقابل
او رفتارى نابههنجار و عصبى خواهد
داشت. یک روانشناس فرانسوى در این
باره مىنویسد:
«به محض اینکه شوهرى احساس کند
که تشخیص اخلاقى همسر از وى به طور
افراطى شکل گرفته است و هیچ چیزى
نمىتواند نظرش را تغییر دهد تمام صراحت
و ابراز احساسات شخصى وى به نابودى
خواهد گرایید. در چنین موقعى است که
شوهر ممکن است سر صحبت را با خانمى باز
کند که در اداره یا باشگاه ورزشى ملاقات
مىکند. چه بسا با وى راجع به مسائلى
صحبت کند که مدتهاست جرئت بروز آنها را
پیش همسرش نداشته است و بعد از مدتى
احساس تفاهم و احساس خویشاوندى را که
همه انسانها با ولع دنبال آن هستند در خود
مجددا کشف کند و حتى ممکن است
مشکلات زناشویى خود را نیز بیان کند. مردها
با بیان ناکامىها و شکستها در ازدواج به
سهولت قلب زنها را به ترحم وا مىدارند.
بعید نیست چنین مردى بعد از مدتى به دفتر
من بیاید و بگوید:
من بدون این زن جوان نمىتوانم زندگى
کنم. او خیلى خوب مرا درک مىکند در حالى که
همسرم از درک من عاجز است.»(24)
شناخت روحیات و ویژگىهاى زن نیز به
اندازه شناخت مرد توسط زن بااهمیت است.
وظیفه زنان در این مورد آن است که با بروز
دادن واقعیت درونى خود و صراحت و صداقت
در گفتار و رفتار، به شناخت بهتر و بیشتر
کمک کنند. برخى معتقدند:
در سرتاسر جهان زیادند افرادى که
از نبود تفاهم رنج مىبرند ولى وقتى
وضع آنها را از نزدیک بررسى کنیم
مشخص مىشود حداقل تا حدودى خودشان
مقصرند یعنى اگر دیگران آنها را درک
نمىکنند به علت این است که خود را بروز
ندادهاند.
بسیار دیده شده است که بعضى افراد
احساسات و درونیات خود را مخفى مىکنند،
علاقه خودشان را به دیگران نشان
نمىدهند و یا از چیزى ناراحتند اما چیز
دیگرى را بهانه مىکنند و خلاصه آنکه
دیگران را در مورد خود به اشتباه مىاندازند.
بعضى روانشناسان این حالت را بیشتر به زنان
نسبت مىدهند.
«مهمترین علت شروع مشاجرات از
جانب زنان، عدم صراحت در بیان
احساساتشان است. زن به جاى اینکه
مستقیما ناراحتى خود را مطرح سازد،
ایرادهاى بىربط مىگیرد تا ناراحتى خود را
نشان دهد.»(25)
1 ـ مکارم اخلاق، ص420.
2 ـ مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص15.
3 ـ پل تورنیر، راز تفاهم در زندگى زناشویى، ص78.
4 ـ راز تفاهم در زندگى زناشویى، .ص99
5 ـ راز تفاهم، ص77.
6 ـ بحار، ج78، ص237.
7 ـ مارابل مورگان، زن کامل، ص65.
8 ـ بحار، ج 71، ص 117 .
9 ـ سیدمجتبى رکاوندى، مقدمهاى بر روانشناسى زن،
ص237.
10 ـ کافى، ج5، ص508؛ وسائل، ج20، ص158.
11 ـ بحار، ج103، ص291.
12 ـ نظام حقوق زن در اسلام، ص179 (مجموعه آثار،
ج19).
13 ـ کنزالعمال، ج15، ص335.
14 ـ فروع کافى، ج5، ص305.
15 ـ غررالحکم، حکمت 51.
16 ـ دکتر جان گرى، زنان، مردان، روابط، ص88.
17 ـ همان، ص54.
18 ـ پروفسور روژه پیره، روانشناسى اختلافى زن و مرد،
ص39.
19 ـ زنان، مردان، روابط، ص86.
20 ـ نظام حقوق زن در اسلام، ص177.
21 ـ نهجالبلاغه، نامه 31/118.
22 ـ همان، حکمت 234.
23 ـ زنان، مردان، روابط، ص12.
24 ـ راز تفاهم در زندگى زناشویى، ص81.
25 ـ همان، ص96.