سلام!
امروز میخوام از عاشقی حرف بزنم!!شاید واستون جالب باشه!!! میخوام از حسم بگم و بیقراریام!!اخه این روزا بعضی ها با کلمه عشق بازی میکنند و این اخر نامردیه:
من وقتی معشوق گلمو می بینم قلبم تند تند میزنه نمیتونم نگاش نکنم!هزاران بار تو دلم قربون صدقش میرم!!یه جورایی محوش میشم اخه اون همه وجودمو گرفته و شده همه زندگیم!!باورتون شاید نشه دوستان واسه یه ثانیه بیشتر دیدنش حاضرم هر کاری بکنم همه خطری به جون بخرم!!بارها شده به انتظار دیدنش به لحظه رسیدنش قلبم داشته از سینه بیرون میزده!!!وقتی بدونم که یه جایی همینوراس و میتونم ببینمش هر جور تلاشی واسه پیدا کردنش میکنم تا ببینمش!!!!!البته ناگفته نماند که خیلی وقت ها هم شده تلاش هام بی نتیجه بوده و مثلا با اینکه قید خیلی از چیزهامو واسه دیدنش زدم اما ندیدمش اما هیچوقت ناراحت نشدم که چرا از اون کارا زدم تا ببینمش اما نشده بلکه تازه به خودم گفتم عاشق بایستی اینجور بیقرار باشه.وگرنه اینکه بگم من عاشقم و عشق منو به تکاپو نندازه به نظر من این عشق یه ریالم نمی ارزه!!آدم عاشق بایس بی قرار باشه مثل خودم که بی قرارشم!!گلی جون اگه داری این متنو میخونی بدون خیلی دوست دارم و ستاره شب های تار منی!!!